This blog is about books, eBooks , my memories .

Tuesday, October 14, 2014

why are you trembling?




وقتی به زندگی گذشته ی خود بنگرید متوجه خواهید شد ، لحظه هایی که کارهایی را با عشق ناب انجام داده اید ، لحظه هایی بوده اند که به راستی زندگی کردید
هنری دراماند 



ســــــــــــــــــــــــلام
________________________________________

تمرین ​دیروز


خانم ریچاردز معلم علوم بود
Miss Richards was a science teacher
او فقط در کلاسهای بچه های کوچک درس می دادShe only taught the classes of small children
بعضی از پایین ترین کلاسها سریع یاد می گرفتند و بعضی آهسته یاد می گرفتند
Some of the lowest classes learn fast, and some learned slowly.
خانم ریچاردز وقتی بچه ها نمی توانستند به سوالاتش جواب بدهند ناراحت می شد
Miss Richards was unhappy when the children could not answer her questions.
او خوشحالترین بود وقتی که یکی از بچه های نه چندان زرنگ توانست جواب بدهد
She was happiest when on of the least clever children could answer.
دیک جوابی را داد که خانم ریچاردز انتظارش را داشت
 Dick gave the answer Miss. Richards expected.
 
______________________________


You can leave your hat on
می توانی همیشه دانشجو بمانی
 

There are always lessons to learn in love,
Make sure you have a good teacher!
در عشق همیشه درس هایی برای یادگرفتن هست
فقط مطمئن باش که
معلم خوبی داشته باشی !

from " The joy of Shaun"


_____________________________________________________



​​​
why are you trembling?
It was very difficult to find jobs in the north-east of England, and when John lost his, he found it impossible to get a new one. He had soon spent all his money , so he decided to go down to the south of the country , where he had heard that things were better , and that it was easier to find work. The best way to go was by train , so he went to the railway station and got into a train which was going to London.

He was the only passenger in his compartment when another man burst in carrying a gun and said to him, ' Your money, or your life!'
' I haven't got a penny,' John answered in fright.
' Then why are you trembling so much?' the man with the gun asked angrily.
' Because I thought you were the ticket-collector, and I haven't even got a ticket, ' answered John.

چرا می لرزی؟

در شمال شرقی انگلستان کار پیدا کردن خیلی مشکل بود ، و وقتی جان کارش را از دست داد ، متوجه شد که یافتن یک کار جدید غیر ممکن است. چندی بعد او همه ی پولهایش را خرج کرده بود ، پس تصمیم گرفت به جنوب کشور برود ، او شنیده بود که همه چیز آنجا بهتر است وکار پیدا کردن آسانتر است . مسافرت با قطار بهترین راه برای رفتن به جنوب بود ، او به ایستگاه راه آهن رفت و سوار قطاری شد که به لندن می رفت

او تنها مسافر کوپه بود تا وقتی که مردی اسلحه به دست به او گفت :« یا پولهات یا جانت ؟

جان با ترس جواب داد:« من یک پنی هم ندارم
مرد مسلح با خشم پرسید:« پس چرا اینقدر می لرزی؟

جان جواب داد:« خب من فکر کردم تو مأمور کنترل بلیط هستی و منم بلیط ندارم

______________________



​​
تمرین

جان تصمیم گرفت به جنوب برود زیرا اخراج شده بود و پولی نداشت
او شنیده بود که کارهای بیشتری در جنوب انگلستان پیدا می شود
او یک بلیط خرید و با قطار رفت
مردی که در قطار کنار او نشسته بود از او پولهایش را خواست
جان می لرزید زیرا او از اسلحه ی مرد می ترسید
جان می لرزید چون او از مأمور کنترل بلیط می ترسید
 ________________

اسم

tremble لرز ، لرزه، رعشه ، ارتعاش
vibration ارتعاش
shake تکان ، لرزش ، لرز
burst انفجار ، شیوع ، شلیک، طوفان آتش
fright ترس ناگهانی ، وحشت ، هراس ، لولو
compartment کوپه ، قسمت ، کوپه قطار

_________________________
فعل


to
tremble، لرزاندن،ترساندن، لرزیدن
to frighten ترساندن
to burst قطع کردن ، ترکیدن ، از هم پاشیدن ، شکفتن ، منفجر شدن
to compartment تقسیم کردن
to fright بوحشت انداختن ، ترساندن ، رم دادن

________________________________________
صفت


tremblingمرتعش
trembly  لرزان
_______________
burst error خطای قطاری
burst into a laugh
​ خندیدن ​

burst rate
​ سرعت پشت سرهم ​



​Have fun​

​M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com