This blog is about books, eBooks , my memories .

Thursday, October 30, 2014

The Uninvited Visitant



سلام ، صبح بخیر

_____________________________________________
تمرین دیروز

هنری از کارمند هتل خواست تا دکتر خوبی را به اتاقش بفرستد
Henry wanted the clerk at the hotel to send a good doctor to his room.
کارمند به او نام و نشانی دکتری را داد
The clerk gave his the name and address of a doctor.
هنری خواست بداند رفتن به پیش او چقدر هزینه دارد
Henry wanted to know how much it cost to go to him.
نرخ اولین ویزیت دکتر کمتر از ویزیتهای بعد بود
The first visit to the doctor cost less than later visits.
هنری تلاش کرد دکتر را متقاعد کند که قبلاً پیشش رفته است
Henry tried to make the doctor believe that he had been to him before.
دکتر می دانست که هنری را قبلاً ندیده است
The doctor knew that he had not seen Henry before.

_______________________________

The Uninvited Visitant

Many years ago an English lady in Africa was invited by an important local chief to be the first person to use his new bath __ the first one in that part of Africa.

The lady went into the bathhouse, turned on the taps and got into the nice, warm water. But when she looked up , she was frightened to see an eye watching her through a hole. She got out, dressed and ran outside. She was an old man and a donkey there. He was carrying a petrol tin of hot water in one hand, and one of cold water in the other, and in front of him were two funnels.

'Why were you watching me in my bath?' the lady asked him angrily.

The man answered politely, 'I have to see which tap you turn on, madam, or I don't know whether to pour in hot or cold water.'

میهمان ناخوانده

 سالها پیش یک بانوی انگلیسی در آفریقا از سوی یکی از سران مهم منطقه دعوت شد تا اولین نفری باشد که از حمام جدید او استفاده می کند -- اولی در آن بخش از آفریقا

خانم تو گرمابه رفت ، شیرهای آب را باز کرد ، تا دمایش خوب و آب گرمتر بشود. اما وقتی بالا را نگاه کرد ، از دیدن چشمی که از شکافی او را نگاه می کرد ، وحشت زده شد. او بیرون آمد ، لباس پوشید و بیرون پرید. پیرمردی را با یک الاغ آنجا دید. در یک دست پیرمرد پیت حلبی آب داغ بود و در دست دیگرش آب سرد ، دو تا قیف هم آنجا بود

خانم با عصبانیت از او پرسید:« چرا مرا در حمامم تماشا می کردی؟»

مرد مؤدبانه جواب داد:« خانم ، آخه باید ببینم کدوم شیر را باز می کنید ، وگرنه نمی دونم آب داغ بریزم یا آب سرد.»

________________________________

تمرین

خانم انگلیسی هرگز یک حمام واقعی را در آن بخش از آفریقا قبلاً ندیده بود
آب از شیرها به صورت معمول بیرون می آمد
خانم ترسید وقتی جانوری را در شکافی حمام دید
او بیرون رفت و دید مردی حامل بنزین، آب را گرم می کرد
پیرمرد خانم را نگاه می کرد چون او اغلب زن سفید پوست نمی دید
حمام نداشت آب جاری داغ و سرد مگر این که پیرمرد آنجا بود

______________________________________

اسم
petrol بنزین ( در انگلستان
bathhouse گرمابه ، حمام
tin قلع ، روی ، حلبی ، قوطی ، حلب
running دونده ، روان ، جاری
funnel قیف
pour ریزش ، ریزش مدام و پیوسته
tap شیر ، شیرآب ، ضربه آهسته
_________________________________

فعل

to tap ضربات آهسته و پیوسته زدن ، از شیر آب جاری کردن
to heat  گرم کردن
to pour پاشیدن ، ریختن ، جاری کردن
to turn on شیر آب را باز کردن ، کلید برق را روشن کردن ، به جریان انداختن ، روشن کردن

____________________________

صفت
frightened وحشت زده ، ترسیده ، به هراس افتاده



Have a great weekend
M.T



M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com