صبح ها که آفتاب به حریم اتاق کوچکم پر می کشد، و دستهای من برای خاموش کردن ترانه ی "صبح بخیر خانم آبی" پیش می روند، مثل آینه ی دق جلویم می ایستد ، پا بر زمین می کوبد و با اشاره به ساعت فریاد می زند:« یالا ، پاشو تنبل! وقت نداریم باید یک داستان بنویسی ؟»
نگاه یخ زده اش همه ی رویاهای گرم و شیرینم را آب می کند، رنگم می پرد، و حس می کنم در دلم رخت می شویند، با آه سردی دستهایم را بالا می برم، آماده ی تسلیمم که چهره ی انقلابی با خشم جلو می پرد.
با مشت های گره کرده و آرواره های چفت شده رو در روی قلدر قد علم می کند :« هی، تو چه کاره ای؟ نمی خواد بنویسه ؟ اصلاً به تو ربطی داره ؟»
-« دوباره تو پیدات شد، مصیبت؟! عامل شکست؟»
آهــــــــــــــــــــــــــــــ، دوباره هیاهو، کشمکش ، جار و جنجال، دردسر؟ این بار چه کسی می برد؟
دیکتاتور و یاغی
دو بعد دیگر از شخصیت ما دیکتاتور و یاغی هستند، که در اوان کودکی شکل می گیرند.
دیکتاتور مسئول بایدها و نبایدهاست، این فرمانده ی متوقع انتظار دارد یک یک اوامرش مو به مو اجرا شوند، آن هم در کوتاهترین زمان ممکن و بهترین وجه.
یاغی آن بخش از وجود ماست، که از امر و نهی بیزار است، از کنترل خوشش نمی آید، و با جسارت مقابل خواست ها و انتظارات به جا و نا به جای مستبد می ایستد. شورشی کار ندارد که فرمان دیکتاتور منطقی است یا غیر منطقی، این شوالیه ی دلاور به احدی اجازه ی سلطه نمی دهد، چون به همه بی اعتماد است.
تولد مستبد و یاغی
همان طور که گفتیم پیدایش مستبد و یاغی به دوران کودکی ما بر می گردد.
بزرگترهای متوقع که پیوسته به بچه دستور می دهند:« این لباس را بپوش، این غذا را نخور، مشق هایت را همین الان بنویس و...» الگوی مستبد او را می سازند.
" تمام لحظه های من ،
غروب های ممتدست
طلوع های بی هدف،
و فعل امر پشت هم
و بـــــاید و نبــــایدست "
کودکی که با این رویه بزرگ می شود، در بزرگسالی همان گونه با خود رفتار می کند که از دیگران آموخته است؛ او با درونی سازی صداهای زورگوی بیرونی ، مستبد درونی را می آفریند، بعدی که با امر و نهی هایش زمینه ی پیشرفت و کامیابی او را فراهم می کند.
در همان دوران بعد شورشی وجود ما نیز شکوفا می شود، کودکی که خلاف خواسته ی پدر و مادرش رفتار می کند، گاهی وسط پیاده رو بر زمین می نشیند و با صدای بلند جیغ می زند:« من با شما نمی آیم .»
در حقیقت یاغی برای حفظ و حراست از فردیت کودک در برابر زورگویی و توقعات اطرافیان به وجود می آید. والدین کنترل گری که به فرزندانشان زیاد سخت می گیرند، بچه هایی عاصی تر و یاغی تر می پرورانند، کودکانی که در بزرگسالی اعتماد به دیگران برایشان سخت است و از کارهای گروهی گریزانند.
بنابراین هر دو بعد دیکتاتور و انقلابی ما را دوست دارند؛ بعد مستبد مشتاق موفقیت ماست، با پیروی از اوامرش نه تنها از پله های موفقیت یکی یکی بالا می رویم و تأیید اطرافیان را به دست می آوریم، بلکه صدای سرزنشگر مستبد درونی را نیز خاموش می کنیم.
بعد انقلابی هم حق دارد، خوش ندارد که حصیر زیر پا باشیم و مانند برده جلوی دیگران زانو بزنیم ، اما با تمام قدرت از ما پشتیبانی و با سلطه ی دیگران مبارزه می کند.
و مشکل درست از همین جا آغاز می شود، زمانی که بگو مگو های طرفین به اوج می رسد و ما در کلاف سردرگمی که مستبد و یاغی دورمان پیچیده اند ، گم می شویم. مستبد فریاد می زند:« جلوتر برو!» یاغی :« نمی خواهم »
این کشمکش درونی مشکل آفرین است، زیرا نه تنها انرژی خلاقانه ی ما را کاهش می دهد، بلکه سبب عصبانیت، تنبلی، کارهای نیمه تمام، مشاجره با همکاران و اعضای خانواده، سردرگمی ، افسردگی و رخوت می شود.
با پاهایی قفل شده و نگاهی مضطرب میان کلاف سردرگم نومیدانه راه گریزی می جوییم؟ مستبد یا یاغی ؟ کدامیک ؟ راه سومی هم هست ؟
خوشبختانه، هر قفلی را کلیدی ست، این بار نیز دانای درون به داد دل ما می رسد و به سمت روشنایی اشاره می کند.
به هیچ عنوان قاطی دعواهای این دو بعد نشوید و انرژی باقی مانده تان را هدر ندهید. برای انجام هر کاری و گرفتن هر تصمیمی مستقیم راهی معبد قلبتان شوید، چشم ها را بسته و با آرامش بپرسید:« راستی من چه می خواهم ؟ این کاری است که دوست دارم؟ لازم است آن را انجام دهم؟ و ...»
پس از یافتن پاسخ بی توجه به شورشی و مستبد کاری را که مایلید انجام دهید، چون یاغی یا دیکتاتور ، خود واقعی شما نیستند؛ با پیروی از خواست قلبی تان انرژیتان بیشتر ، زندگی تان پر بارتر و کشمکش ها و جنگ های داخلی هم کمتر می شود.
انقلابی یا دیکتاتور؟ هیچ یک!
زندگی در روشنایی : نوشته ی شاکتی گاوین
شعر از فرزانه گلستانی
0 comments:
Post a Comment