_______________________________________
I know that I was to write nice, long, detailed letters without ever expecting any answer. You're living up to your side of the bargain--I'm being educated--and I suppose you're thinking I'm not living up to mine!
But, Daddy, it is a hard bargain. It is, really. I'm so awfully lonely. You are the only person I have to care for, and you are so shadowy. You're just an imaginary man that I've made up--and probably the real YOU isn't a bit like my imaginary YOU. But you did once, when I was ill in the infirmary, send me a message, and now, when I am feeling awfully forgotten, I get out your card and read it over.
I don't think I am telling you at all what I started to say, which was this:
Although my feelings are still hurt, for it is very humiliating to be picked up and moved about by an arbitrary, peremptory, unreasonable, omnipotent, invisible Providence, still, when a man has been as kind and generous and thoughtful as you have therefore been towards me, I suppose he has a right to be an arbitrary, peremptory, unreasonable, invisible Providence if he chooses, and so--I'll forgive you and be cheerful again. But I still don't enjoy getting Sallie's letters about the good times they are having in camp!
However--we will draw a veil over that and begin again.
I've been writing and writing this summer; four short stories finished and sent to four different magazines. So you see I'm trying to be an author. I have a workroom fixed in a corner of the attic where Master Jervie used to have his rainy-day playroom. It's in a cool, breezy corner with two dormer windows, and shaded by a maple tree with a family of red squirrels living in a hole.
I'll write a nicer letter in a few days and tell you all the farm news.
We need rain.
Yours as ever, Judy
But, Daddy, it is a hard bargain. It is, really. I'm so awfully lonely. You are the only person I have to care for, and you are so shadowy. You're just an imaginary man that I've made up--and probably the real YOU isn't a bit like my imaginary YOU. But you did once, when I was ill in the infirmary, send me a message, and now, when I am feeling awfully forgotten, I get out your card and read it over.
I don't think I am telling you at all what I started to say, which was this:
Although my feelings are still hurt, for it is very humiliating to be picked up and moved about by an arbitrary, peremptory, unreasonable, omnipotent, invisible Providence, still, when a man has been as kind and generous and thoughtful as you have therefore been towards me, I suppose he has a right to be an arbitrary, peremptory, unreasonable, invisible Providence if he chooses, and so--I'll forgive you and be cheerful again. But I still don't enjoy getting Sallie's letters about the good times they are having in camp!
However--we will draw a veil over that and begin again.
I've been writing and writing this summer; four short stories finished and sent to four different magazines. So you see I'm trying to be an author. I have a workroom fixed in a corner of the attic where Master Jervie used to have his rainy-day playroom. It's in a cool, breezy corner with two dormer windows, and shaded by a maple tree with a family of red squirrels living in a hole.
I'll write a nicer letter in a few days and tell you all the farm news.
We need rain.
Yours as ever, Judy
اسم
providence مشیت الهی
bargain سودا، قرارداد معامله
shadowy سایه دار، سایه مانند، زودگذر
imaginary پنداری، وهمی ، خیالی
arbitrary اختیاری، قراردادی، مستبدانه
humiliating تحقیرآمیز
صفت
shadowy سایه دار، سایه مانند، زودگذر
imaginary پنداری، وهمی ، خیالی
arbitrary اختیاری، قراردادی، مستبدانه
humiliating تحقیرآمیز
peremptory آمرانه، بی چون و چرا، قطعی
unreasonable غیرمعقول، زورگو، بی خرد
omnipotent قادرمطلق، قادر متعال
invisible نامریی، غایب، ناپدید
اما بابا جان باور کنید که شرط های این قرار داد سخت است، شما نمی دانید من چقدر تنها هستم. من یک نفر را برای خودم مجسم کرده ام که شاید شمای حقیقی با شمای خیالی به هیچ عنوان با هم شباهت نداشته باشند
یک بار وقتی در درمانگاه بستری بودم شما کارتی برایم فرستادید که من آن را نگاهداشته ام و هرگاه احساس تنهایی می کنم کارت را بیرون می آورم و آن را می خوانم
من این نامه را برای نوشتن این حرف ها شروع نکردم، به کل معتقدم این زشت است که آدمی اینطور یکطرفه و خودخواهانه و ظالمانه کسی را به دست تقدیر بسپارد.
اما هنگامیکه که کسی مثل شما آن همه مهربان و دست و دلباز باشد ، اگر چنین کسی چیزی اراده کند آن وقت باید بدون معطلی مطابق با خواست او رفتار کرد
بهترین کاری که می توانم بکنم اینست که من هم شما را ببخشم و باز خوش و خرم شوم . از طرفی وقتی سالی در نامه اش می نویسد که آنها چقدر خوش و خرم هستند من دلم تنگ می شود
به هر حال از گذشته چشم می پوشم و خبرهای تازه را شروع می کنم. در تابستان من مدام مشغول نوشتن بوده ام ، تا حالا چهار داستان کوتاه تمام کرده ام و برای چهار مجله مختلف فرستاده ام . می بینید که برای نویسنده شدن دارم سخت کوشش می کنم، یک اتاق کار برای خودم در اتاق زیر شیروانی درست کرده ام . همانجایی آقای جروی در روزهای بارانی در آنجا بازی می کرد. این اتاق خیلی خنک است ، دو پنجره شیب دار از سقف به پایین دارد که درخت های افرا بر روی آنها سایه می اندازند.
چند سنجاب قرمز هم در گوشه آن لانه کرده اند
من پس از این که چند روزی بگذرد ، نامه بهتری خواهم نوشت و تمام اخبار ییلاق را برای شما خواهم گفت
ما به باران احتیاج داریم
ارادتمند جودی
یک بار وقتی در درمانگاه بستری بودم شما کارتی برایم فرستادید که من آن را نگاهداشته ام و هرگاه احساس تنهایی می کنم کارت را بیرون می آورم و آن را می خوانم
من این نامه را برای نوشتن این حرف ها شروع نکردم، به کل معتقدم این زشت است که آدمی اینطور یکطرفه و خودخواهانه و ظالمانه کسی را به دست تقدیر بسپارد.
اما هنگامیکه که کسی مثل شما آن همه مهربان و دست و دلباز باشد ، اگر چنین کسی چیزی اراده کند آن وقت باید بدون معطلی مطابق با خواست او رفتار کرد
بهترین کاری که می توانم بکنم اینست که من هم شما را ببخشم و باز خوش و خرم شوم . از طرفی وقتی سالی در نامه اش می نویسد که آنها چقدر خوش و خرم هستند من دلم تنگ می شود
به هر حال از گذشته چشم می پوشم و خبرهای تازه را شروع می کنم. در تابستان من مدام مشغول نوشتن بوده ام ، تا حالا چهار داستان کوتاه تمام کرده ام و برای چهار مجله مختلف فرستاده ام . می بینید که برای نویسنده شدن دارم سخت کوشش می کنم، یک اتاق کار برای خودم در اتاق زیر شیروانی درست کرده ام . همانجایی آقای جروی در روزهای بارانی در آنجا بازی می کرد. این اتاق خیلی خنک است ، دو پنجره شیب دار از سقف به پایین دارد که درخت های افرا بر روی آنها سایه می اندازند.
چند سنجاب قرمز هم در گوشه آن لانه کرده اند
من پس از این که چند روزی بگذرد ، نامه بهتری خواهم نوشت و تمام اخبار ییلاق را برای شما خواهم گفت
ما به باران احتیاج داریم
ارادتمند جودی
_______________________________________
0 comments:
Post a Comment