« در شتاب زندگی روزمره فراموش کردن همه ی مردم استثنایی، چه واقعی چه خیالی که بخشی از زندگی ما بوده اند ، آسان است. ولی اگر فقط برای یک لحظه تصور کنید آن ها نزدیک شما هستند؛ پی خواهید برد که هر کسی بر قلب تان تأثیری گذاشته همیشه با شماست و صبورانه منتظر است تا هر زمان که به یاد او بیفتید و به او بیندیشید سرچشمه ی گرما و کمک به شما شود.
_______________________________________
It's awfully funny to think of that great big, long-legged man (he's nearly as long-legged as you, Daddy) ever sitting in Mrs. Semple's lap and having his face washed. Particularly funny when you see her lap! She has tow laps now, and three chins. But he says that once she was thin and wiry and spry and could run faster than he.
Such at lot of adventures we're having! We're explored the country or miles, and I've learned to fish with funny little flies make of feathers. Also to shoot with a rifle and a revolver . Also to ride horseback--there's an astonishing amount of life in old Grove. We fed him on oats for three days, and he shied at a calf and almost ran away with me.
Such at lot of adventures we're having! We're explored the country or miles, and I've learned to fish with funny little flies make of feathers. Also to shoot with a rifle and a revolver . Also to ride horseback--there's an astonishing amount of life in old Grove. We fed him on oats for three days, and he shied at a calf and almost ran away with me.
اسم
oat جو دوسر، جو صحرایی
calf گوساله
spry قشنگ، چابک، فرز،باهوش
calf گوساله
صفت
wiry پرطاقت، سیمی، سفتspry قشنگ، چابک، فرز،باهوش
فعل
to shy رم کرد، پرت کرد، از جا پریدخنده دار است که مردی به آن سن و سال با آن لنگ های دراز ( بابا لنگ هایش به اندازه لنگ های شما بلند است) روزی روی زانو ی خانم سمپل می نشسته و صورتش را می شسته است. خنده دار تر از اینها رانهای چاق و کلفت و گنده خانم سمپل است که حالا دو طبقه شده است. اما آقای جروی می گوید که خانم سمپل آن روزها لاغر بود و خیلی تیز و تندتر از آقای جروی می دویده است
ما خاطرات جالبی با آقای جروی داریم . اول این که چند مایل مسافت پیرامون آنجا را بررسی کرده ایم. دوم اینکه ماهیگیری یاد گرفته ام، آن هم با وسایلی که از پر ساخته شده است.
سوم اینکه تیراندازی با تفنگ و هفت تیر را یاد گرفته ام ، اسب سواری هم یاد گرفته ام باور نمی شود کرد که گرور چقدر با قدرت است ما سه روز پشت سر هم به او عدس دادیم . یک روز که گوساله ای را دید شیهه کشید و مرا برداشت و فرار کرد
ما خاطرات جالبی با آقای جروی داریم . اول این که چند مایل مسافت پیرامون آنجا را بررسی کرده ایم. دوم اینکه ماهیگیری یاد گرفته ام، آن هم با وسایلی که از پر ساخته شده است.
سوم اینکه تیراندازی با تفنگ و هفت تیر را یاد گرفته ام ، اسب سواری هم یاد گرفته ام باور نمی شود کرد که گرور چقدر با قدرت است ما سه روز پشت سر هم به او عدس دادیم . یک روز که گوساله ای را دید شیهه کشید و مرا برداشت و فرار کرد
_______________________________________
0 comments:
Post a Comment